ثقه جليل، كافور خادم (1) مىگويد: در محل سكونت امام هادى (ع) در سامراء، عدهاى از صنعتگران بودند و آنجا روستايى بود، از جمله مردى بنام يونس نقاش كه محضر امام مىآمد و خدمت مىكرد. روزى يونس محضر امام آمد و بشدت مىلرزيد، گفت: مولاى من! خانوادهام را به شما مىسپارم، امام فرمود: قضيه چيست؟ گفت: مىخواهم از اين محل بروم، حضرت در حال تبسم گفت: چرا يونس؟ گفت: موسى بن بغا (2) نگينى به من فرستاد كه بتراشم و سوار انگشتر كن .